رنج زن در تاریخ مردانه
۱. زمستان بلوا؛ آغاز واگویهها
داستان با روایت شخصی و ذهنیِ هما آغاز میشود، زنی که در پستوی تاریخ معاصر ایران، صدایش شنیده نشده. او در دیوانهخانهای در سمنان زندانی است و خاطراتش را تکهتکه بازگو میکند. این روایت پارهپاره، نطفهی رنجی عمیق را شکل میدهد.
۲. دختری در سایه پدر و قدرت
هما، دختر سرهنگ ناصرآریاست، پدری مستبد و جاهطلب. خانوادهاش در تاروپود مناسبات قدرت تنیده شدهاند. هما، در این محیط پر از فشار و تعصب، رشد میکند اما بهتدریج درمییابد که زن بودن در چنین ساختاری یعنی اسارت در جسم و ذهن.
۳. عشق ممنوع؛ زکریا و شعلههای گناه
هما دلباختهی زکریا، شاعر جوان و آگاه، میشود. اما این عشق نهتنها مورد پذیرش جامعه نیست، که خشم خانواده و دستگاه قدرت را برمیانگیزد. زکریا، همانطور که آمده، ناگهان از زندگی هما حذف میشود. عشقی که به سرکوب و داغ ختم میشود.
۴. زن، قربانی بلوای مردانه
با غیبت زکریا، هما به اسارت سنت، خانواده، و سوءظن مردم درمیآید. شهر، با تمام شایعات و خشونتش، علیه او متحد میشود. هما از یک دختر آزاد، به زنی تبدیل میشود که همگی در موردش حرف میزنند اما هیچکس حقیقتش را نمیداند.
۵. دیوانهخانه؛ پناهگاه یا زندان؟
هما، در پایان به تیمارستان برده میشود، جایی که شاید آرامتر از بیرون است. اما در آنجا نیز زن بودنش همچنان زیر سؤال است. مونولوگهای درونیاش، به شیوهای مدرن، به رمان حالتی ذهنی و تراژیک میدهند.
۶. صدایی از دل تاریخ خاموش
«سال بلوا» داستان زنان خاموشیست که قربانی سیاست، مذهب و قدرت مردانهاند. روایت هما، صدای هزاران زنی است که یا دیوانه خوانده شدند یا به فراموشی سپرده شدند. عباس معروفی، آنها را با نثری شاعرانه و تراژیک زنده میکند.