در ادامه، رمان «هان ایسلندی» (Han d’Islande) نخستین اثر منتشرشده از ویکتور هوگو

۱. آغاز در فضای سرد و تاریک نروژ

داستان در نروژ قرن هفدهم و در میان قلعه‌ها، دشت‌های برفی و سایه‌های خون‌آلود می‌گذرد. محیط سرد و سخت، بستر مناسبی برای ماجراهای مهیج و تراژدی‌های سیاسی است. نروژی‌ها با ظلم اشراف‌زادگان و ارتش سلطنتی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. شورش‌ها، خیانت‌ها و ترس، همه‌جا سایه افکنده‌اند. ویکتور هوگو با جزئیات دقیق، فضایی وهم‌آلود و پرتنش خلق می‌کند. همه‌چیز آماده ظهور موجودی افسانه‌ای‌ست: هان ایسلندی. فضای کلی، ترکیبی از واقع‌گرایی تاریخی و خیال‌پردازی گوتیک است. این آغاز، نوید یک داستان مهیج و تاریک را می‌دهد.


۲. هان ایسلندی: وحشی یا قهرمان؟

هان، مردی خشن و منزوی، ساکن غارهای یخبندان است که همگان از او می‌ترسند. او به قتل، شکار انسان و نوشیدن خون خرس شهرت دارد. اما در پس چهره وحشی‌اش، انگیزه‌هایی عمیق‌تر پنهان است. برخی او را هیولا می‌دانند، برخی نماد انتقام مردم از ظلم. او فرزند طبیعت است، دور از جامعه و نظم آن. نقش او در داستان، مرز میان اسطوره و واقعیت را مخدوش می‌کند. هوگو با خلق این شخصیت، نخستین قدم‌ها را در ساخت قهرمان‌های تراژیک و نمادین برمی‌دارد. او نه فقط قاتل، که پژواک خشونت حاکمان است.


۳. اوربان گراندیر: عشق در دل آشوب

اوربان، جوانی دلیر و دانش‌آموخته، عاشق دختر یکی از اشراف‌زادگان است. عشق او به ائلدا، با مخالفت پدر دختر و دسیسه‌های سیاسی روبه‌رو می‌شود. اوربان نماد امید و نیکی در دل جهانی خشن است. او میان وفاداری به عشق و مبارزه با ظلم گرفتار می‌شود. در مسیر داستان، با دشمنان بسیاری روبه‌رو می‌شود، از جمله ارتش و هان ایسلندی. اما او تسلیم نمی‌شود. عشق، او را به انسانی فداکار و جسور بدل می‌کند. داستان او، تقابل نور و تاریکی را درون روایت زنده نگه می‌دارد.


۴. ائلدا: زیبایی در بند سنت‌ها

دختر زیبارویی که قلب اوربان را ربوده، نمادی از معصومیت و قربانی سنت‌های اشرافی است. پدرش، در پی ازدواج سیاسی اوست. ائلدا بین خواست دل و فرمان خانواده درگیر است. او قربانی فریب، زندانی شدن و تهدید به مرگ می‌شود. اما در طول داستان، به تدریج روحی مقاوم‌تر و آگاه‌تر پیدا می‌کند. عشقش به اوربان، او را به تصمیمی بزرگ سوق می‌دهد. این شخصیت مؤنث، نه فقط مظهر عشق، که نماد آزادی از قیدها نیز هست. حضور او به داستان لطافتی انسانی می‌بخشد.


۵. فساد سیاسی و خرافه

رمان، پر از اشراف‌زادگان فاسد، قضات ظالم و نظامیانی خودسر است. در دل آن، خرافات و ترس‌های عوام هم دیده می‌شود. مردم، از هان ایسلندی به‌عنوان شبح انتقام می‌هراسند، بی‌آنکه ریشه ظلم را بشناسند. دربار، عشق‌ها را به ابزار قدرت بدل می‌کند. هیچ قانونی در کار نیست جز قانون زور و ترس. اما هوگو با ایجاد تضاد میان این جهان با اوربان و ائلدا، به آرمان عدالت و آزادی وفادار می‌ماند. فساد در این داستان، خاستگاه هراس و خشونت هان است.


۶. پایان خونین، اما روشن

در پایان، قربانیان بسیارند، اما امید هنوز باقی‌ست. هان ایسلندی، پس از طغیان‌هایی خونین، کشته می‌شود. اما مرگ او، نماد پاک شدن خشونت نیست، بلکه هشداری به تکرار آن است. اوربان و ائلدا، پس از رنج‌های بسیار، به وصال می‌رسند. عشق در برابر مرگ ایستاده است. پیام نهایی هوگو این است: در دنیایی پر از تاریکی، عشق و انسانیت می‌توانند راه را روشن کنند. این پایان، سنگ‌بنای درخشش‌های آینده‌ی ادبیات هوگوست.

رمان «نود و سه» (Quatrevingt-treize) اثر ویکتور هوگو

۱. فرانسه، در طوفان انقلاب

سال ۱۷۹۳ است؛ انقلابی خونین در فرانسه غوغا می‌کند. جمهوری‌خواهان در پاریس قدرت را در دست گرفته‌اند، اما در ناحیه‌ی واندی، سلطنت‌طلبان با شورش مسلحانه برخاسته‌اند. هوگو خواننده را به بطن نبردهای سیاسی و اعتقادی می‌برد. این اثر تاریخی نیست، بلکه تصویری اخلاقی از کشاکش وجدان و عقیده است. روایت از دید جمهوری‌خواهان و سلطنت‌طلبان پیش می‌رود. خشونت انقلاب و درگیری‌های طبقاتی در هر صحنه جاری است. هوگو نگاه بی‌طرفانه ندارد؛ اما به انسانیت دو سوی نزاع وفادار است. فضای اثر پر از بار دراماتیک، جدل‌های فلسفی و تقابل قدرت و اخلاق است.


۲. سیموردن: نماد عدالت انقلابی

سیموردن، کشیشی جمهوری‌خواه و انقلابی است که به اصول خشک انقلاب باور دارد. او پدرگونه، اما سختگیر با گوان، فرزندخوانده‌اش رفتار می‌کند. او عدالت را حتی بر مهر ترجیح می‌دهد. سیموردن معتقد است که انقلاب باید بی‌رحم باشد تا به نتیجه برسد. اما در دلش همچنان ایمان مسیحی و اخلاق انسانی موج می‌زند. تضاد درونی او از جذاب‌ترین لایه‌های رمان است. او در برابر عواطف می‌ایستد، اما هوگو نشان می‌دهد که در نهایت عدالت بی‌عاطفه هم می‌شکند. در لحظه‌ای حیاتی، تصمیم سختی می‌گیرد که مسیر رمان را تغییر می‌دهد.


۳. گوان: فرزند میان دو آتش

گوان، پسر سیموردن، فردی است که میان شور انقلابی و حس انسان‌دوستی گرفتار آمده. او همزمان فرمانده انقلابی و مردی عاشق زندگی است. گوان نماینده نسل جدید انقلاب است: مومن، اما با تردیدهایی اخلاقی. او درگیر مأموریتی دشوار در سرکوب شورش واندی است. هنگام ربودن یک کشتی سلطنت‌طلب، به رحم و شفقت روی می‌آورد. گوان به تدریج درمی‌یابد که انقلاب بدون انسانیت، هیولایی بی‌چهره است. در تصمیمی مهم، جان اسیران را نجات می‌دهد. این عمل تقابل بین قانون و وجدان را به اوج می‌رساند.


۴. لانتناک: اشرافیِ سرسخت و اندیشمند

مارکی دو لانتناک، رهبر سلطنت‌طلبان، چهره‌ای کاریزماتیک و پیچیده دارد. او اشراف‌زاده‌ای وفادار به پادشاه است، اما دچار تردیدهای درونی می‌شود. برخلاف کلیشه‌های ساده، هوگو لانتناک را دیو نمی‌سازد. او بی‌رحم است، اما اخلاقی خاص خود را دارد. در لحظه‌ای شگفت‌انگیز، جان سه کودک را نجات می‌دهد و با این کار تضادی بنیادین در شخصیتش پدیدار می‌شود. او در نهایت تسلیم جمهوری‌خواهان می‌شود. اما این تسلیم، فروپاشی افتخار نیست؛ نوعی تسلیم در برابر حقیقت انسانی است. لحظه‌ی اعدامش از تأثیرگذارترین صحنه‌های اثر است.


۵. کودکانی که تاریخ را نجات می‌دهند

در میانه جنگ و خون، سه کودک بی‌گناه در قلب رمان جای گرفته‌اند. آن‌ها نماد امید، صلح و آینده‌اند. گوان با نجات آن‌ها، در واقع روح انسان‌دوستی انقلاب را نجات می‌دهد. تصمیم او برای نجات کودکان، مسیر داستان را به‌سوی رهایی اخلاقی می‌برد. این کودکان بی‌دفاع، صدای خاموش مردمی‌اند که قربانی خشونت سیاسی شده‌اند. آن‌ها در مرکز تقابل لانتناک و گوان قرار می‌گیرند. نجاتشان سبب محاکمه دوباره معنای «عدالت» در ذهن سیموردن می‌شود. آن‌ها چکیده‌ی پیام نهایی هوگو هستند: زندگی، حتی در جنگ، باید بر سیاست اولویت یابد.


۶. نود و سه؛ عددی سرنوشت‌ساز

عنوان رمان به سال ۱۷۹۳ اشاره دارد؛ سالی خونین در تاریخ فرانسه. این سال مظهر پیروزی و جنون هم‌زمان انقلاب است. هوگو از این عدد، استعاره‌ای فلسفی ساخته است. «نود و سه» سالی است که انسان میان عدالت و خشونت، وفاداری و جنایت، در نوسان است. در پایان رمان، خواننده نه با پیروزی، بلکه با تأملی اخلاقی مواجه می‌شود. همه شخصیت‌ها با فداکاری و انتخاب‌های دشوار روبه‌رو شده‌اند. در نود و سه، انقلاب تنها یک رویداد سیاسی نیست؛ آزمایشی برای انسانیت است. هوگو، با نثری باشکوه، از این سال حماسه‌ای انسانی می‌سازد.

رمان «نود و سه» (Quatrevingt-treize) اثر ویکتور هوگو

۱. فرانسه، در طوفان انقلاب

سال ۱۷۹۳ است؛ انقلابی خونین در فرانسه غوغا می‌کند. جمهوری‌خواهان در پاریس قدرت را در دست گرفته‌اند، اما در ناحیه‌ی واندی، سلطنت‌طلبان با شورش مسلحانه برخاسته‌اند. هوگو خواننده را به بطن نبردهای سیاسی و اعتقادی می‌برد. این اثر تاریخی نیست، بلکه تصویری اخلاقی از کشاکش وجدان و عقیده است. روایت از دید جمهوری‌خواهان و سلطنت‌طلبان پیش می‌رود. خشونت انقلاب و درگیری‌های طبقاتی در هر صحنه جاری است. هوگو نگاه بی‌طرفانه ندارد؛ اما به انسانیت دو سوی نزاع وفادار است. فضای اثر پر از بار دراماتیک، جدل‌های فلسفی و تقابل قدرت و اخلاق است.


۲. سیموردن: نماد عدالت انقلابی

سیموردن، کشیشی جمهوری‌خواه و انقلابی است که به اصول خشک انقلاب باور دارد. او پدرگونه، اما سختگیر با گوان، فرزندخوانده‌اش رفتار می‌کند. او عدالت را حتی بر مهر ترجیح می‌دهد. سیموردن معتقد است که انقلاب باید بی‌رحم باشد تا به نتیجه برسد. اما در دلش همچنان ایمان مسیحی و اخلاق انسانی موج می‌زند. تضاد درونی او از جذاب‌ترین لایه‌های رمان است. او در برابر عواطف می‌ایستد، اما هوگو نشان می‌دهد که در نهایت عدالت بی‌عاطفه هم می‌شکند. در لحظه‌ای حیاتی، تصمیم سختی می‌گیرد که مسیر رمان را تغییر می‌دهد.


۳. گوان: فرزند میان دو آتش

گوان، پسر سیموردن، فردی است که میان شور انقلابی و حس انسان‌دوستی گرفتار آمده. او همزمان فرمانده انقلابی و مردی عاشق زندگی است. گوان نماینده نسل جدید انقلاب است: مومن، اما با تردیدهایی اخلاقی. او درگیر مأموریتی دشوار در سرکوب شورش واندی است. هنگام ربودن یک کشتی سلطنت‌طلب، به رحم و شفقت روی می‌آورد. گوان به تدریج درمی‌یابد که انقلاب بدون انسانیت، هیولایی بی‌چهره است. در تصمیمی مهم، جان اسیران را نجات می‌دهد. این عمل تقابل بین قانون و وجدان را به اوج می‌رساند.


۴. لانتناک: اشرافیِ سرسخت و اندیشمند

مارکی دو لانتناک، رهبر سلطنت‌طلبان، چهره‌ای کاریزماتیک و پیچیده دارد. او اشراف‌زاده‌ای وفادار به پادشاه است، اما دچار تردیدهای درونی می‌شود. برخلاف کلیشه‌های ساده، هوگو لانتناک را دیو نمی‌سازد. او بی‌رحم است، اما اخلاقی خاص خود را دارد. در لحظه‌ای شگفت‌انگیز، جان سه کودک را نجات می‌دهد و با این کار تضادی بنیادین در شخصیتش پدیدار می‌شود. او در نهایت تسلیم جمهوری‌خواهان می‌شود. اما این تسلیم، فروپاشی افتخار نیست؛ نوعی تسلیم در برابر حقیقت انسانی است. لحظه‌ی اعدامش از تأثیرگذارترین صحنه‌های اثر است.


۵. کودکانی که تاریخ را نجات می‌دهند

در میانه جنگ و خون، سه کودک بی‌گناه در قلب رمان جای گرفته‌اند. آن‌ها نماد امید، صلح و آینده‌اند. گوان با نجات آن‌ها، در واقع روح انسان‌دوستی انقلاب را نجات می‌دهد. تصمیم او برای نجات کودکان، مسیر داستان را به‌سوی رهایی اخلاقی می‌برد. این کودکان بی‌دفاع، صدای خاموش مردمی‌اند که قربانی خشونت سیاسی شده‌اند. آن‌ها در مرکز تقابل لانتناک و گوان قرار می‌گیرند. نجاتشان سبب محاکمه دوباره معنای «عدالت» در ذهن سیموردن می‌شود. آن‌ها چکیده‌ی پیام نهایی هوگو هستند: زندگی، حتی در جنگ، باید بر سیاست اولویت یابد.


۶. نود و سه؛ عددی سرنوشت‌ساز

عنوان رمان به سال ۱۷۹۳ اشاره دارد؛ سالی خونین در تاریخ فرانسه. این سال مظهر پیروزی و جنون هم‌زمان انقلاب است. هوگو از این عدد، استعاره‌ای فلسفی ساخته است. «نود و سه» سالی است که انسان میان عدالت و خشونت، وفاداری و جنایت، در نوسان است. در پایان رمان، خواننده نه با پیروزی، بلکه با تأملی اخلاقی مواجه می‌شود. همه شخصیت‌ها با فداکاری و انتخاب‌های دشوار روبه‌رو شده‌اند. در نود و سه، انقلاب تنها یک رویداد سیاسی نیست؛ آزمایشی برای انسانیت است. هوگو، با نثری باشکوه، از این سال حماسه‌ای انسانی می‌سازد.

لیر شاه (King Lear)

لیر شاه (King Lear) یکی از تراژدی‌های بزرگ ویلیام شکسپیر است که در آن قدرت، غرور، فریب، و فروپاشی خانواده به شیوه‌ای تراژیک و عمیق بررسی می‌شود. این نمایش‌نامه حدود سال ۱۶۰۶ نوشته شده و از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین آثار درام جهان به‌شمار می‌رود.


۱. پادشاهی که قدرتش را تقسیم می‌کند

لیر، پادشاه سالخورده بریتانیا، تصمیم می‌گیرد سلطنتش را میان سه دخترش تقسیم کند تا بقیه عمر را در آسایش بگذراند. اما برای این تقسیم، از دخترانش می‌خواهد تا میزان عشق‌شان را به او ابراز کنند. دو دختر بزرگ‌تر، گونریل و ریگان، با چاپلوسی و سخنان پرزرق‌وبرق او را فریب می‌دهند؛ ولی دختر کوچک‌تر، کوردلیا، با صداقت از ابراز دروغین احساسات خودداری می‌کند. لیر، خشمگین از پاسخ او، کوردلیا را طرد کرده و قلمرویش را بین دو دختر دیگر تقسیم می‌کند.


۲. آغاز زوال و بی‌خانمانی

پس از واگذاری قدرت، لیر انتظار دارد احترام و جایگاه پادشاهی‌اش حفظ شود. اما به‌زودی درمی‌یابد که گونریل و ریگان بی‌رحم‌تر از آن‌اند که تصور می‌کرد. او از کاخ بیرون رانده می‌شود و در دل طوفان و طبیعت بی‌رحم، سرگردان می‌ماند. در این روند، لیر کم‌کم عقل خود را از دست می‌دهد و با بی‌عدالتی جهان روبرو می‌شود.


۳. توطئه در دربار، سقوط نجیب‌زادگان

در کنار داستان لیر، توطئه‌ای دیگر در جریان است: ادموند، پسر نامشروع گلوسِتر، برای رسیدن به قدرت، پدر و برادرش را فریب می‌دهد و موجب سقوط گلوسِتر می‌شود. این خط داستانی، موازی با فروپاشی لیر، نشان‌دهنده فساد عمیق در جامعه و خانواده است. گلوسِتر نیز مانند لیر با خیانت فرزندانش مجازات می‌شود و در نهایت نابینا می‌گردد.


۴. بیداری دیرهنگام پادشاه

لیر پس از تجربه بی‌خانمانی، جنون و خیانت، حقیقت را درمی‌یابد: عشق واقعی کوردلیا، همان دختری که او طرد کرده بود. کوردلیا بازمی‌گردد تا به پدرش کمک کند، و آن دو بار دیگر به هم می‌رسند. اما خوشی آن‌ها کوتاه‌مدت است. نیروهای گونریل و ریگان بر ارتش کوردلیا غلبه می‌کنند، و لیر و دخترش دستگیر می‌شوند.


۵. مرگ و نابودی نهایی

با پیروزی خائنان، مرگ‌بارترین بخش تراژدی رقم می‌خورد: کوردلیا اعدام می‌شود، و لیر، در حالی که جسد دختر را در آغوش دارد، از غم فرو می‌پاشد و جان می‌دهد. ریگان و گونریل نیز در رقابت با یکدیگر نابود می‌شوند. گونریل خواهرش را می‌کشد و سپس خودش را از بین می‌برد. عدالت، اگرچه دیر، اما خونین و تلخ برقرار می‌شود.


۶. پیام تراژدی: غرور، حقیقت و ندامت

لیر شاه نمایانگر نابینایی انسان در برابر حقیقت، قدرت مخرب غرور، و بهای سنگین تصمیمات اشتباه است. شکسپیر در این اثر نشان می‌دهد که وفاداری و عشق واقعی اغلب در سکوت و صداقت نهفته‌اند، نه در چاپلوسی و سخنان ظاهری. داستان لیر ما را به تفکر درباره قدرت، خانواده، بخشش و نابودی ناشی از خودخواهی فرامی‌خواند. این تراژدی بزرگ، همدلانه‌ترین و انسان‌محورترین آثار شکسپیر به‌شمار می‌آید.

کتاب هملت (Hamlet)

هملت (Hamlet) یکی از برجسته‌ترین و معروف‌ترین تراژدی‌های ویلیام شکسپیر است که به بررسی مفاهیمی چون انتقام، فساد، حقیقت، اخلاق، و روان‌شناسی شخصیت‌های انسانی می‌پردازد. این نمایشنامه در حدود سال ۱۶۰۰ نوشته شده و به‌عنوان یکی از پیچیده‌ترین و تأثیرگذارترین آثار در تاریخ ادبیات شناخته می‌شود.


داستان:

هملت شاهزاده دانمارک، پس از مرگ پدرش، که پادشاه دانمارک بوده است، به عموی خود، کلادیوس، می‌رسد که تاج و تخت را از آن خود کرده و با گرترود، مادر هملت، ازدواج کرده است. هملت از این اتفاقات ناراحت و گیج است، اما راز بزرگی در این میان وجود دارد که هملت به‌تدریج از آن مطلع می‌شود. روح پدر هملت نزد او ظاهر می‌شود و به او می‌گوید که به‌دست عمویش کلادیوس به قتل رسیده است. پدرش از هملت می‌خواهد که انتقام مرگش را بگیرد.


هملت پس از شنیدن این حقیقت، دچار درگیری‌های ذهنی و روانی می‌شود. او نمی‌داند که چگونه باید انتقام بگیرد و از این رو وارد بازی‌های روان‌شناختی می‌شود و به خود می‌گوید که باید به‌نوعی حقیقت را کشف کند. او تظاهر به دیوانگی می‌کند و با اطرافیان خود به‌طور مبهم رفتار می‌کند تا از نیت‌های واقعی آن‌ها مطلع شود.


هملت در طول داستان با تناقض‌های درونی خود مواجه است. او در یک لحظه می‌خواهد انتقام بگیرد، اما در لحظه دیگر به‌خاطر تردیدها و ترس‌های درونی خود از اقدام دست می‌کشد. این تردید و بی‌عملی او در نهایت منجر به فاجعه‌ای بزرگ می‌شود.


در نهایت، پس از سلسله‌ای از اشتباهات و اقداماتی که به شکلی تصادفی به قتل‌های متعدد منجر می‌شود، هملت در نبردی نهایی با کلادیوس روبه‌رو می‌شود. در این نبرد، هملت کشته می‌شود، اما پیش از مرگش از کلادیوس انتقام می‌گیرد و او را نیز می‌کشد.


شخصیت‌ها:

هملت – شاهزاده دانمارک و شخصیت اصلی داستان. او مردی است درگیر با تردیدهای فلسفی و روانی که در جستجوی حقیقت و انتقام است.


کلادیوس – عموی هملت که با کشتن پدر هملت به سلطنت رسیده است. او مردی فریبکار است که برای حفظ تاج و تخت خود حاضر به انجام هر کاری است.


گرترود – مادر هملت که پس از مرگ شوهرش به سرعت با کلادیوس ازدواج می‌کند. او شخصیتی پیچیده دارد و در برخی مواقع شجاع و در مواقعی دیگر ضعیف و مطیع است.


پولونیوس – وزیر دربار و پدر اوفیلیا و لارتیس. او مردی دورو و منفعت‌طلب است که برای حفظ موقعیت خود حاضر به فریب دادن و دسیسه‌چینی است.


اوفیلیا – دختر پولونیوس و معشوقه هملت. او که تحت فشار از سوی پدر و برادرش قرار دارد، در نهایت به دیوانگی و مرگ می‌انجامد.


لارتیس – برادر اوفیلیا و پسر پولونیوس. او در انتهای داستان برای انتقام مرگ خانواده‌اش به هملت حمله می‌کند.


تم‌ها و موضوعات:

انتقام: یکی از اصلی‌ترین تم‌ها در نمایشنامه هملت، انتقام است. هملت به‌دنبال انتقام از عموی خود به خاطر قتل پدرش است، اما تردیدهای فلسفی و اخلاقی او مانع از اقدام سریع می‌شود.


فساد و گناه: فساد در دربار دانمارک، به‌ویژه فساد اخلاقی کلادیوس و تلاش‌های او برای حفظ سلطنت، موضوعات مهمی در این داستان هستند.


حقیقت و تردید: هملت در جستجوی حقیقت است، اما تردیدهای او در مورد درست و غلط بودن انتقام و چگونگی آن باعث می‌شود که برای مدت زیادی بی‌عمل باقی بماند.


دیوانگی و سلامت عقل: هملت در تلاش برای کشف حقیقت و انتقام از گناهکاران، خود را به دیوانگی می‌زند. همچنین، شخصیت‌های دیگر مانند اوفیلیا نیز دچار دیوانگی می‌شوند که نشان‌دهنده تأثیرات عاطفی و روانی بحران‌های زندگی است.


پیام‌های اخلاقی:

تردید و تصمیم‌گیری: هملت به‌خوبی نشان می‌دهد که تردید در تصمیم‌گیری می‌تواند باعث فاجعه شود و انسان را در وضعیت بی‌عملی و سرگردانی قرار دهد.


انتقام و عدالت: این نمایشنامه به‌طور انتقادی به مفهوم انتقام می‌پردازد و نشان می‌دهد که حتی در صورت گرفتن انتقام، پیامدهای آن می‌تواند ویرانگر باشد.


فساد قدرت: فساد در دربار و سلطنت، که به‌ویژه در شخصیت کلادیوس دیده می‌شود، نشان‌دهنده خطرات بی‌حد و مرز بودن قدرت است.


نتیجه‌گیری:

هملت یکی از پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین آثار شکسپیر است که به‌طور گسترده به موضوعات اخلاقی، روان‌شناختی و فلسفی می‌پردازد. این نمایشنامه با طرح مسأله‌های انسانی و درونی شخصیت‌ها، بررسی‌هایی بی‌پایان در مورد حقیقت، عدالت و فساد در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد. هملت با تردیدها و درگیری‌های درونی‌اش، به‌عنوان یک قهرمان تراژیک به نمایش گذاشته می‌شود که سرنوشت و تصمیماتش در نهایت منجر به فاجعه می‌شود.