رمان «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» اثر احمد دهقان

 واقع‌گرایی جنگ، از دل نوجوانی زخمی

۱. آغاز با زخم و گریز

محمود، نوجوانی که تازه از بیمارستان بازگشته، خود را میان زخمی‌ها و خاطره‌ها می‌بیند. او نمی‌تواند با جهان عادیِ پشت جبهه کنار بیاید. زخمش عمیق‌تر از گوشت و پوست است، به جانش افتاده. شهر، برای او بیش از میدان جنگ، بیگانه و خاموش است. تصمیمش برای بازگشت به جبهه، از فرط دلتنگی نیست، از احساس ناتمامی است. او گویی هنوز کاری دارد، باید پاسخی بیابد. سفرش، نه قهرمانانه، که ضرورتی درونی است.


۲. جاده‌ای به سمت حقیقت

سفر محمود به سمت «گرای ۲۷۰ درجه» استعاره‌ای است از سفری درونی به اعماق خود. هر کیلومتر، به شکلی کابوس‌وار، بخشی از گذشته را بیدار می‌کند. جاده، نه فقط مسیر فیزیکی، بلکه گذری میان زندگی و مرگ است. او با سربازها، راننده‌ها و حتی سکوت جاده، گفت‌وگو می‌کند. هر برخورد، زخمی را می‌کاود. سفری که شروع شده، پایان ندارد؛ چون سفر واقعی در درون است. گرای ۲۷۰، جایی در دل خودِ محمود است.


۳. چهره‌هایی از جنگ

در طول مسیر، محمود با چهره‌های مختلف جنگ مواجه می‌شود. از سرباز خسته‌ای که خمیازه می‌کشد تا رزمنده‌ای که با مرگ شوخی می‌کند. هرکدام، پازلی‌اند از حقیقت پیچیده‌ی جنگ. قهرمان‌ها معمولی‌اند، با ترس و خستگی. این انسان‌سازی، قلب واقع‌گرایی رمان است. دهقان، از اسطوره‌سازی می‌پرهیزد و به زیستن روزمره‌ی رزمندگان می‌پردازد. آدم‌هایی که از دل درد، لبخند می‌سازند. آدم‌هایی معمولی، در شرایطی نامعمول.


۴. تقابل زنده‌ها و مرده‌ها

حضور شهدا و خاطرات رفیقان کشته‌شده، همه‌جا در داستان پررنگ است. محمود با آن‌ها حرف می‌زند، خوابشان را می‌بیند و حسرتشان را می‌کشد. مرز بین مرگ و زندگی، بارها شکسته می‌شود. گویی مردگان هنوز در این جاده حضور دارند. خاطره‌ آنان، از خودشان زنده‌تر است. محمود، با مردگان دوست‌تر است تا با زنده‌ها. زیرا در میدان جنگ، مرگ از زندگی آشناتر است.


۵. مرز ترس و شجاعت

محمود بارها می‌ترسد، در دلش تردید هست، اما باز ادامه می‌دهد. دهقان، ترس را نه نقطه ضعف، که بخشی از شجاعت می‌داند. ترس محمود، انسانی‌ست. رمان، با نشان دادن ترس، قهرمان‌سازی را می‌شکند. همین ترس است که شجاعت را معنی می‌دهد. محمود نه شجاع به معنای کلاسیک، بلکه مقاوم است. او نمی‌خواهد بجنگد، اما نمی‌تواند هم کنار بایستد. این دوگانگی، چهره حقیقی یک رزمنده است.


۶. پایانی در ابهام، مثل خود جنگ

رمان، بی‌آنکه پایان قطعی دهد، به اتمام می‌رسد. محمود هنوز در سفر است، به دل تاریکی، به دل جنگ. جنگ پایان نمی‌یابد، بلکه ادامه دارد؛ در ذهن، در بدن، در خاطره. پایان، بسته نیست؛ چون زندگی محمود هم هنوز باز است. خواننده با پرسش رها می‌شود: چه خواهد شد؟ و این، زیبایی واقع‌گرایانه داستان است. نه شعار، نه پیروزی مطلق، فقط ادامه‌ زیستن با زخم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد