داریوش شایگان، فیلسوف و متفکر برجسته ایرانی، در آثار خود بهویژه در کتابهایی مانند «افسونزدگی جدید: هویت چهلتکه و تفکر سیار»، به بررسی تأثیر ناتورالیسم بر انسان معاصر پرداخته است. اگرچه اثری با عنوان دقیق «ناتورالیسم و انسان معاصر» از شایگان موجود نیست، اما مفاهیم مرتبط با ناتورالیسم و تأثیرات آن بر هویت انسان مدرن در آثار او بهطور گسترده مورد بحث قرار گرفته است.
ناتورالیسم و بحران معنویت در مدرنیته
داریوش شایگان در آثار خود، بهویژه در کتابهایی مانند «آسیا در برابر غرب»، به نقد ناتورالیسم بهعنوان بخشی از ساختار مدرنیته میپردازد. او معتقد است تأکید بیش از اندازه بر عقلگرایی و علممحوری، باعث زوال معنویت شده و انسان مدرن را در وضعیتی بیریشه و بیپناه قرار داده است. شایگان این رویکرد را باعث شکاف میان سنت و مدرنیته میداند که انسان شرقی را دچار سردرگمی و بحران هویت کرده است.
تحول فکری شایگان: از انکار تا پذیرش مدرنیته
شایگان در دورهای از تفکر خود بهتدریج از موضع انتقادی صرف فاصله گرفت و به این نتیجه رسید که مدرنیته بهعنوان تجربهای جهانی، مسیر تاریخ بشر را دگرگون کرده است. او دیگر با دیدی منفی صرف به ناتورالیسم نمینگرد، بلکه میکوشد آن را در کنار حفظ سنت، درک و بازخوانی کند. این تغییر نگرش بهویژه در کتابهای متأخر او مشهود است، جایی که نگاه او به مدرنیته چندلایه و پیچیدهتر میشود.
هویت چهلتکه و تفکر سیار
در کتاب «افسونزدگی جدید»، شایگان مفهوم «هویت چهلتکه» را مطرح میکند؛ مفهومی که انسان معاصر را دارای هویتی چندپاره، متناقض و در حرکت بین سنت و مدرنیته میداند. او باور دارد در جهانی که فرهنگها درهمتنیده شدهاند، دیگر نمیتوان از هویت یکپارچه سخن گفت. بهجای آن، شایگان «تفکر سیار» را پیشنهاد میکند که توانایی حرکت آزادانه میان سنتها و اندیشهها را ممکن میسازد.
بحران انسان شرقی در مواجهه با ناتورالیسم
شایگان بر این باور است که ناتورالیسم، بهویژه در جوامع شرقی که تجربه تاریخی مدرنیته را نداشتهاند، منجر به ازخودبیگانگی میشود. او میگوید تمدنهای سنتی، چون زیرساختهای فرهنگی لازم برای پذیرش اندیشههای مدرن را نداشتند، دچار نوعی بحران عمیق شدند. این بحران، نه فقط در سطح اقتصادی یا علمی، بلکه در لایههای وجودی و هویتی انسانها نمود پیدا کرده است.
سنت، مدرنیته و امکان همزیستی
یکی از دستاوردهای مهم اندیشه شایگان، تلاش برای ایجاد آشتی میان سنت و مدرنیته است. او نه به بازگشت به گذشته باور دارد و نه غرقشدن در مدرنیته را راهحل میداند. بلکه معتقد است با بازاندیشی در میراث فکری خود و شناخت عمیق از اندیشههای غربی، میتوان به نوعی تلفیق خلاقانه دست یافت. بهزعم او، راه برونرفت از بحران، نه در نفی یکی به نفع دیگری، بلکه در گفتوگوی میان آنهاست.