نمایشنامهٔ «مرگ و دختر جوان» اثر آریل دورفمن، داستانی تکاندهنده دربارهٔ عدالت، حافظه و قدرت است. این اثر در کشوری خیالی، احتمالاً شیلی، پس از پایان دیکتاتوری نظامی روایت میشود.
عدالت شخصی در برابر مصالح جمعی
۱. پلینا؛ قربانیای که سکوت نمیکند
پلینا سالاس، زنی حدوداً چهلساله، سالها پیش در دوران دیکتاتوری ربوده، شکنجه و تجاوز شده است. او اکنون در کنار همسرش، جراردو، در خانهای ساحلی زندگی میکند. با ورود تصادفی مردی به نام روبرتو، پلینا صدای او را میشناسد و مطمئن میشود که او همان پزشک شکنجهگر است. او تصمیم میگیرد عدالت را به دست خود اجرا کند. این تصمیم، تقابل میان عدالت شخصی و مصالح جمعی را به تصویر میکشد.
۲. جراردو؛ نمایندهٔ نظام جدید
جراردو، همسر پلینا، بهتازگی به ریاست کمیسیون حقیقتیاب منصوب شده است. این کمیسیون تنها مجاز به بررسی مواردی است که به مرگ منجر شدهاند و اختیاری برای مجازات ندارد. جراردو تلاش میکند پلینا را قانع کند که روبرتو را آزاد کند و به سیستم قضایی اعتماد کند. او نمایندهٔ نظام جدیدی است که به دنبال آشتی ملی است، اما در برابر دردهای شخصی پلینا ناتوان میماند.
۳. روبرتو؛ متهمی در هالهای از ابهام
روبرتو، پزشک محترمی است که بهطور تصادفی به خانهٔ پلینا و جراردو میآید. پلینا او را بهعنوان شکنجهگرش شناسایی میکند، اما روبرتو اتهام را رد میکند. ابهام در گناهکار بودن یا بیگناهی روبرتو، مخاطب را در موقعیتی قرار میدهد که باید میان حقیقت و باور شخصی تصمیم بگیرد.
۴. موسیقی؛ یادآور دردهای گذشته
پلینا در دوران شکنجه، با موسیقی «مرگ و دختر جوان» اثر شوبرت مواجه بوده است. این موسیقی برای او به نمادی از درد و رنج تبدیل شده است. او با پخش این قطعه برای روبرتو، سعی میکند او را با خاطرات دردناک خود مواجه کند و عدالت را اجرا کند.
۵. آینه؛ مواجههٔ مخاطب با خود
در پایان نمایشنامه، آینهای بزرگ در مقابل صحنه قرار میگیرد و مخاطب را با خود مواجه میکند. این تکنیک، مخاطب را از ناظر به مشارکتکننده تبدیل میکند و او را وادار میکند دربارهٔ نقش خود در مواجهه با بیعدالتیها تأمل کند.
۶. پایان باز؛ عدالت یا انتقام؟
نمایشنامه با پایانی مبهم به اتمام میرسد. مشخص نیست که پلینا روبرتو را مجازات میکند یا نه. این پایان، مخاطب را با سؤالاتی دربارهٔ عدالت، انتقام و بخشش تنها میگذارد.