۱. داستانی از رؤیا و واقعیت
رمان «مادام بوواری» زندگی اما بوواری، زنی جوان و رمانتیک را روایت میکند که از زندگی زناشویی یکنواخت خود ناراضی است. او با خیالات عاشقانهای که از رمانهای احساساتی گرفته، در جستوجوی عشقی آرمانی و هیجانانگیز است. اما برخلاف رؤیاهایش، با واقعیتی تلخ و سرد مواجه میشود. این رمان تقابل دنیای خیالپردازی و دنیای واقعی را بهزیبایی ترسیم میکند. فلوبر با دقتی بینظیر، سقوط تدریجی شخصیت اصلی را نمایش میدهد.
۲. شخصیت اما بوواری؛ قربانی خیالپردازی
اما بوواری زنی است زیبا، حساس و رویاپرداز که همیشه از زندگی عادی خسته است و در آرزوی عشقی شاعرانه بهسر میبرد. او به جای پذیرش واقعیت، مدام در پی فرار از روزمرگی و یافتن لذت و شور زندگی است. اما این تمایلات به خیانت، بدهی و نهایتاً نابودی او منجر میشود. فلوبر شخصیت اما را با پیچیدگی روانی زیاد طراحی کرده است. او نه یک شرور است و نه یک قهرمان، بلکه انسانی است با ضعفهایی انسانی.
۳. شارل بوواری؛ شوهر ناآگاه و منفعل
شارل بوواری، همسر اما، پزشک سادهدل و بیادعایی است که همسرش را دوست دارد اما هرگز نمیتواند او را بفهمد. او نماد مردی است که در مقابل نیازهای احساسی و فکری زنش ناتوان است. سادگی و بیتفاوتی شارل در نهایت به فاصله عمیق میان آن دو میانجامد. او نه خیانت میکند و نه ظلم، اما غفلتش نقش مهمی در تراژدی دارد. فلوبر از او شخصیتی خاکستری میسازد، نه قهرمان، نه مقصر مطلق.
۴. نقد جامعه بورژوایی قرن نوزدهم
رمان بهشدت منتقد بورژوازی سطحی، مصرفگرا و ریاکار زمان خود است. جامعهای که ارزشها در آن بر پایه ظاهر، پول و جایگاه اجتماعی استوار است. اما بوواری قربانی فشارهای این جامعه و انتظارات غیرواقعی آن از زنان است. فلوبر با طنزی تلخ، ریاکاریهای اجتماعی، روابط طبقاتی و بیتوجهی به نیازهای روحی افراد را نشان میدهد. این اثر، آینهای است از زوال اخلاقی و فرهنگی زمانهاش.
۵. عشق و خیانت؛ چرخهای از آرزو و پشیمانی
اما برای فرار از یکنواختی زندگیاش وارد روابطی عاشقانه با مردان مختلف میشود، اما هیچکدام از این عشقها به آرامش واقعی نمیانجامند. هر بار پس از هیجان اولیه، اما با احساس پوچی، گناه و تنهایی مواجه میشود. خیانتهای او حاصل نارضایتی درونی و فشار بیرونی است، نه صرفاً بیاخلاقی. فلوبر نشان میدهد که عشق بدون آگاهی و بلوغ، تنها به شکست منجر میشود. او با نگاهی بیرحم اما واقعی، عشقهای ناسالم را تحلیل میکند.
۶. زبان و سبک نگارش فلوبر
فلوبر به دقت و وسواس در انتخاب واژگان و ساختار جملات معروف است. او از زبانی دقیق، توصیفی و بدون احساسات اغراقآمیز استفاده میکند. سبک نگارشش واقعگرایانه، سرد و عینی است و همین باعث میشود خواننده با فاصلهای فکری داستان را دنبال کند. او اولین نویسندهای است که هنر «بیطرفی نویسنده» را به شکلی جدی بهکار میبرد. این سبک، «مادام بوواری» را به یکی از آثار بنیادین رئالیسم تبدیل کرده است.
۷. سقوط تدریجی و تراژدی نهایی
داستان زندگی اما بهتدریج از شور عاشقانه به ورطهی یأس، بدهکاری و انزوا میرسد. او که از درون تهی شده و در بیرون نیز با طرد شدن و بیپولی مواجه است، در نهایت به خودکشی پناه میبرد. فلوبر سقوط او را مرحلهبهمرحله، با جزئیات روانشناختی، توصیف میکند. پایان رمان، نه فقط مرگ یک زن، بلکه مرگ یک رؤیای دروغین است. تراژدی اما، هشداری است علیه فرار از واقعیت و اسارت در توهم.
۸. اثری جنجالی و تأثیرگذار
«مادام بوواری» پس از انتشار، جنجالبرانگیز شد و فلوبر به اتهام توهین به اخلاق عمومی به دادگاه کشیده شد. با این حال، دادگاه به نفع او رأی داد و اثرش را بهعنوان شاهکاری ادبی پذیرفت. این رمان، تأثیر زیادی بر ادبیات مدرن گذاشت و راه را برای واقعگرایی روانشناختی هموار کرد. شخصیت اما بوواری به الگویی ماندگار از زنان سرخورده در ادبیات جهان تبدیل شد. فلوبر با این اثر، رئالیسم را وارد مرحلهای نو کرد.
۱. جنگ و صلح؛ حماسهای از تاریخ و انسان
رمان «جنگ و صلح» داستان زندگی چند خانواده روسی در جریان جنگهای ناپلئونی را روایت میکند. تولستوی با دقتی بینظیر، پیوندی میان وقایع تاریخی و تحولات شخصی برقرار میسازد. این اثر فقط یک رمان تاریخی نیست، بلکه کاوشی عمیق در سرنوشت، اخلاق، قدرت و معنای زندگی است. از طریق شخصیتهای گوناگون، خواننده با زوایای مختلف جنگ و زندگی روزمره آشنا میشود. «جنگ و صلح» ترکیبی است از داستان، تاریخ و فلسفه.
۲. پیر بزوخف؛ جستوجوی معنا در میان آشوب
پیر بزوخف، وارث ثروتی بزرگ، یکی از شخصیتهای مرکزی رمان است که دچار بحران هویت و معنای زندگی میشود. او به دنبال حقیقت، عدالت و آرامش در دنیایی پر از جنگ، بیعدالتی و پوچی است. سفر درونی پیر، نمایانگر جستوجوی معنای انسانی در دل تاریخ است. او ابتدا فردی سردرگم و سطحی است، اما در پایان به درک عمیقتری از خود و جهان میرسد. تولستوی از طریق او پرسشهای فلسفی مهمی را مطرح میکند.
۳. آندری بولکونسکی؛ قهرمانی شکستخورده
شاهزاده آندری، اشرافزادهای آرمانگراست که با امید به افتخار به جنگ میرود، اما با واقعیت تلخ مرگ، درد و پوچی روبهرو میشود. تجربه جنگ، دیدگاه او را نسبت به زندگی دگرگون میسازد. آندری از غرور و جاهطلبی به فروتنی و تفکر میرسد. او یکی از تراژیکترین شخصیتهای رمان است که در مسیر تکامل شخصی قرار دارد. تولستوی از طریق او قهرمانگرایی و افتخارات نظامی را نقد میکند.
۴. ناتاشا روستوا؛ شور زندگی و رشد شخصیت
ناتاشا دختری جوان، پرشور و احساسی است که در طول رمان دچار رشد و بلوغ میشود. او ابتدا شخصیتی سرزنده اما سادهدل دارد، ولی با گذر از تجربههای عاشقانه، خیانت، و درد، به بلوغ روحی میرسد. ناتاشا نمایندهی احساسات انسانی و تحولات درونی است. او در نهایت با پذیرش مسئولیت خانوادگی، به زنی متعهد و عاقل بدل میشود. تولستوی از طریق او، قدرت ترمیم و دوام عشق را نشان میدهد.
۵. جنگ؛ نیروی بیرحم و بیمنطق
در بخشهای مربوط به جنگ، تولستوی صحنههایی خشن و واقعگرایانه از میدان نبرد ارائه میدهد. او نه با ستایش، بلکه با تردید و انتقاد به جنگ مینگرد. برای تولستوی، جنگ پدیدهای است کور، که انسانها را قربانی خود میسازد. نبردها بیشتر محصول اشتباهات و سوءمدیریتاند تا قهرمانی. نگاه او به جنگ، از دیدگاه اخلاقی و انسانی بسیار عمیق و متفاوت است.
۶. صلح؛ زیبایی زندگی روزمره
در کنار صحنههای جنگ، رمان لحظاتی پر از صلح، زندگی خانوادگی، جشنها و رویدادهای روزمره دارد. تولستوی با جزئینگری خیرهکننده، شادیها، غمها، روابط انسانی و دغدغههای عادی مردم را توصیف میکند. این صحنهها به رمان روح و زندگی میبخشند و در تضاد با خشونت جنگ، بر ارزش زندگی تأکید دارند. صلح نه فقط نبود جنگ، بلکه تحقق معنا و ارتباط انسانی است. تولستوی نشان میدهد زندگی واقعی در دل سادگیهاست.
۷. نگاه تاریخی تولستوی؛ نقد قهرمانسازی
تولستوی با روایت جنگهای ناپلئونی، دیدگاهی متفاوت نسبت به تاریخ دارد. او قهرمانانی مانند ناپلئون را زیر سؤال میبرد و معتقد است که تاریخ را مردم میسازند، نه افراد برجسته. نقش تصادف، اراده جمعی و شرایط اجتماعی در تغییر تاریخ برجسته میشود. این نگاه، با تاریخنگاری سنتی تفاوت دارد و بر آزادی اراده فردی تأکید دارد. تولستوی تاریخ را از زاویهای فلسفی و انسانی بازنگری میکند.
۸. سبک نگارش و قدرت توصیف تولستوی
نثر تولستوی شفاف، روان و پر از جزئیات دقیق است. او در توصیف حالات روانی، صحنههای طبیعی و روابط انسانی بینظیر عمل میکند. توانایی او در آمیختن گفتوگو، روایت و تأملات فلسفی باعث میشود خواننده همزمان با شخصیتها رشد کند. تولستوی نهتنها داستان میگوید، بلکه ذهن و روح انسان را میکاود. همین مهارتها رمان «جنگ و صلح» را به یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبیات جهان تبدیل کردهاند.
۱. سفری به سرزمین لیلیپوت؛ دنیای کوچکها
در اولین سفر، گالیور به جزیرهای میرسد که ساکنان آن تنها چند سانتیمتر قد دارند. این موجودات کوچک، جامعهای پیچیده با سیاستهای خندهدار اما آشنا دارند. سوییفت از این سرزمین برای نقد نظامهای سیاسی و جنگهای بیمعنا استفاده میکند. درگیریهای احمقانه لیلیپوتیها، کنایهای به اختلافات مذهبی و سیاسی انگلستان است. تضاد میان بزرگی گالیور و کوچکی ساکنان، بستری برای طنز و طعنه فراهم میکند.
۲. برودبینگنگ؛ دنیای غولها و برعکس شدن قدرت
در سفر دوم، گالیور وارد سرزمین غولها میشود و اینبار خودش موجودی کوچک و ناتوان است. او با دیدی متفاوت به انسان و جایگاهش نگاه میکند. برودبینگنگ مکانی است که سوییفت از طریق آن دیدگاههای فلسفی و انسانیتری را بیان میکند. در این دنیا، گالیور از موجودی قوی به فردی درمانده تبدیل میشود. همین معکوس شدن قدرت، به نقد غرور انسانی میپردازد.
۳. لاپوتا؛ سرزمین علم بیثمر
در سفر سوم، گالیور به جزیرهای به نام لاپوتا میرود که در آسمان معلق است و ساکنانش غرق در ریاضی، موسیقی و فلسفهاند. آنها از دنیای واقعی جدا شدهاند و زندگیشان تنها در نظریه و خیال میگذرد. سوییفت اینبار علم بیهدف و دانشورزیِ جدا از واقعیت را نقد میکند. لاپوتا نماد جامعههایی است که از مشکلات مردم فاصله گرفتهاند. این بخش، هجویهای تند بر روشنفکران بیعمل است.
۴. هوئینماها و یاهوها؛ تقابل عقل و غرایز
در آخرین و فلسفیترین سفر، گالیور به سرزمینی میرسد که اسبهایی خردمند (هوئینماها) بر انسانهای وحشی و پست (یاهوها) حکومت میکنند. در اینجا، سوییفت تصویری تلخ و خشن از ذات انسان ارائه میدهد. گالیور از یاهوها منزجر میشود و هوئینماها را تحسین میکند. این سفر، پایان ایدهآلی ندارد و انسان را موجودی ناقص، خودخواه و حیوانصفت نشان میدهد. تضاد میان عقل و غریزه، محور اصلی این بخش است.
۵. نقد اجتماع و سیاست از دید طنز
«سفرهای گالیور» فراتر از یک رمان تخیلی است؛ اثری سیاسی و اجتماعی است که با طنز و تمثیل، مفاهیم عمیقی را منتقل میکند. سوییفت با نیشخندهای پنهان، دولتها، کلیسا، جنگها و رفتارهای متعصبانه را زیر سؤال میبرد. هر سرزمین نماد بخشی از دنیای واقعی است. طنز او تلخ، تند و هوشمندانه است. این رمان، نقاب از چهرهی جامعهی قرن هجدهم برمیدارد.
۶. گالیور؛ راویای که خودش نیز تغییر میکند
گالیور تنها راوی ماجرا نیست، بلکه خودش نیز در طول سفرها دگرگون میشود. او از یک انسان ساده و خوشباور به فردی منزوی، منتقد و بیزار از بشر تبدیل میشود. این دگرگونی نشان میدهد که تجربههای فکری و فرهنگی میتوانند انسان را عمیقاً تحت تأثیر قرار دهند. در پایان، گالیور دیگر نمیتواند با مردم معمولی ارتباط برقرار کند. این تحول، بازتاب تأثیر تلخ آگاهی بر روان انسان است.
۷. ساختار داستان؛ ترکیب تخیل با حقیقت
سوییفت رمان را به سبک خاطرهنویسی و سفرنامه نوشته که باعث میشود روایتها باورپذیرتر به نظر برسند. او با جزییات دقیق جغرافیایی، اجتماعی و علمی، داستان را مانند یک گزارش واقعی جلوه میدهد. همین تلفیق تخیل و واقعگرایی، یکی از جذابترین ویژگیهای کتاب است. هر سرزمین با قواعد، زبان و فرهنگ خاص خود طراحی شده است. این ساختار، خواننده را هم سرگرم میکند و هم به فکر وا میدارد.
۸. اثری ماندگار در ادبیات جهان
«سفرهای گالیور» فقط یک اثر فانتزی نیست، بلکه یکی از مهمترین رمانهای هجویهنویسی سیاسی و فلسفی در تاریخ ادبیات جهان است. این اثر تأثیر زیادی بر نویسندگان پس از سوییفت گذاشت. ترجمههای متعدد آن در سراسر جهان باعث شده تا مخاطبان گوناگونی با پیامهای آن آشنا شوند. هنوز هم پیامهای اجتماعی، انتقادی و اخلاقی آن تازه و زندهاند. این کتاب، نمونهای کامل از قدرت تخیل در خدمت نقد اجتماعی است.
1. طاعون؛ روایت بیماری در دل جامعه
رمان در شهر خیالی اوران در الجزایر آغاز میشود، جایی که بیماری طاعون بهطور ناگهانی شیوع مییابد. این واقعه باعث میشود زندگی روزمره مردم دگرگون شود و همه چیز رنگ اضطراب و وحشت بگیرد. بیماری طاعون، استعارهای از فجایع بزرگ مانند جنگ و پوچی زندگی در دنیای مدرن است. کامو از دل این فاجعه، داستانی فلسفی و انسانی بیرون میکشد. رمان با سبک خاص و نگاه اگزیستانسیالیستی خود، خواننده را به تفکر عمیق دعوت میکند.
۲. دکتر ریو؛ نماد عقلانیت و وظیفهمندی
برنار ریو، پزشک وظیفهشناس و راوی اصلی رمان، با وجود خطر مرگ، بیوقفه برای نجات بیماران تلاش میکند. او با منطق و صداقت، نمایندهی انسانهایی است که در برابر پوچی، راه مبارزه را انتخاب میکنند. ریو نه به دنبال قهرمانی است و نه شهرت، بلکه صرفاً به وظیفه انسانی خود عمل میکند. شخصیت او یکی از ستونهای اخلاقی رمان است. کامو از طریق ریو، مسئولیتپذیری و نوعدوستی را به تصویر میکشد.
۳. طاعون بهعنوان استعارهای از شر
کامو طاعون را تنها یک بیماری نمیداند، بلکه آن را نماد شر و ظلم در جهان میبیند. طاعون میتواند نماینده جنگ، ستم، یا حتی بیعدالتی اجتماعی باشد. این شر، ناگهانی و بیمنطق ظاهر میشود و زندگی را از معنا تهی میکند. با این حال، انسانها با امید و مقاومت، در برابر آن میایستند. رمان نشان میدهد که شر همیشه وجود دارد، اما سکوت در برابر آن گناه است.
۴. اگزیستانسیالیسم و پوچی در رمان
یکی از مهمترین درونمایههای رمان، مفاهیم اگزیستانسیالیستی و پوچی زندگی است. کامو بهجای اینکه به دین یا فلسفههای متعالی تکیه کند، بر انسان و توانایی او برای معنا بخشیدن به زندگی تأکید دارد. شخصیتها مجبورند در جهانی بیمعنا، معنا خلق کنند. تلاش برای نجات دیگران، راهی برای مبارزه با پوچی است. این دیدگاه، شالودهی فلسفهی "ابزورد" (پوچگرایی) کامو را نشان میدهد.
۵. انسداد شهر؛ قرنطینه و جدایی
با شیوع طاعون، درهای شهر بسته میشود و ارتباط مردم با دنیای بیرون قطع میگردد. این قرنطینه باعث انزوای روحی و روانی افراد شده و ترس، اندوه، و دلتنگی را افزایش میدهد. شخصیتهایی مانند رامبر، خبرنگاری که میخواهد از شهر فرار کند، نمایانگر نیاز انسان به ارتباط و عشق هستند. اما بسیاری در این انسداد، رشد و مسئولیتپذیری را یاد میگیرند. این وضعیت، بحرانهای جمعی و فردی را آشکار میکند.
۶. وجدان انسانی و انتخاب اخلاقی
در طول رمان، شخصیتها با انتخابهای دشوار اخلاقی روبهرو میشوند. باید بین نجات خود و کمک به دیگران، بین فرار و ماندن تصمیم بگیرند. برخی میمانند و میجنگند، برخی تسلیم میشوند، برخی هم در مسیر تحول قرار میگیرند. رمان نشان میدهد که وجدان انسانی، تنها معیار در مواجهه با بحران است. اخلاق در دنیای کامو، نه بر پایه دین بلکه بر اساس رفتار انسانها ساخته میشود.
۷. عشق، از همگسیختگی و امید
با بروز طاعون، روابط عاطفی نیز تحت تأثیر قرار میگیرند. دکتر ریو از همسر بیمارش جدا میماند و رامبر نمیتواند معشوقهاش را ببیند. اما این جداییها باعث نمیشوند که شخصیتها فقط به خود فکر کنند؛ بلکه در تلاش برای کمک به دیگران، عشق را در معنایی گستردهتر تجربه میکنند. امید، حتی در دل فاجعه، همچنان زنده میماند. کامو عشق را نیرویی برای ایستادگی میداند، نه صرفاً احساساتی گذرا.
۸. سبک نگارش کامو؛ ساده و اندیشمندانه
کامو با نثری روان، توصیفهای دقیق و لحن سرد و بیطرف، موفق به خلق فضای رعبانگیز ولی اندیشمندانهای شده است. او احساسات را بیش از حد درگیر نمیکند، بلکه با فاصلهای منطقی، واقعیت را به تصویر میکشد. همین سبک باعث میشود خواننده خود به تحلیل وقایع بپردازد. توصیفها بهجای اغراق، واقعگرایانه و ملموساند. این سبک نوشتاری، بخش مهمی از قدرت تأثیرگذاری رمان است.
۱. آنا کارنینا؛ تراژدی عشق و هنجارهای اجتماعی
رمان روایتگر زندگی زنی به نام آنا کارنینا است که با وجود داشتن همسر و فرزند، عاشق افسر جوانی به نام ورونسکی میشود. این عشق ممنوعه او را در تقابل با جامعهی سختگیر و قضاوتگر روسیهی قرن نوزدهم قرار میدهد. آنا به مرور از نظر اجتماعی طرد میشود و حتی حمایت عشقیاش نیز از بین میرود. تراژدی او نمایانگر کشمکش میان خواستههای فردی و قواعد خشک اجتماعی است. داستان با مرگ غمانگیز آنا به اوج تراژدی میرسد.
۲. دو مسیر زندگی؛ آنا و لوین
تولستوی در این رمان دو مسیر متفاوت زندگی را به تصویر میکشد: یکی مسیر آنا که به دنبال عشق شخصی و آزادی است و دیگری لوین، که به دنبال معنای زندگی در ازدواج، کار و طبیعت میگردد. این تضاد به خواننده اجازه میدهد تا مفهوم خوشبختی، اخلاق و معنویت را از زوایای مختلف ببیند. لوین در پایان به آرامش و رضایت میرسد، در حالیکه آنا در ناکامی و تنهایی فرو میرود. این دو مسیر، ساختار فکری داستان را شکل میدهند.
۳. ورونسکی؛ عاشق جذاب اما متزلزل
ورونسکی، افسر جوان و جذابی است که باعث دگرگونی زندگی آنا میشود. او در ابتدا با شور و اشتیاق به آنا نزدیک میشود، اما در ادامه از مسئولیتپذیری و پایداری در رابطه ناتوان میماند. با گذشت زمان، عشق او سطحیتر شده و فشارهای اجتماعی نیز رابطهشان را تضعیف میکند. شخصیت او ترکیبی از جاذبه و ضعف اخلاقی است. تولستوی با دقت روانشناختی، تحول او را نشان میدهد.
۴. کیتی و لوین؛ نمایندگان عشق سالم و اخلاقی
در مقابل رابطهی آنا و ورونسکی، رابطهی لوین و کیتی قرار دارد؛ رابطهای که با سختیها آغاز میشود اما بر پایهی اعتماد و ارزشهای اخلاقی رشد میکند. کیتی از دختری ناپخته به زنی عاقل و پشتیبان تبدیل میشود. لوین نیز از مردی مردد و گمشده، به فردی متعهد و معناجو بدل میگردد. این زوج نشان میدهند که عشق، با گذر زمان و تلاش، میتواند به ثبات و رشد برسد. تولستوی از طریق آنها زندگی متعادلتری را تصویر میکند.
۵. تولستوی و نگاهی دقیق به جامعه روسیه
رمان نه تنها داستانی عاشقانه است، بلکه تصویری کامل از جامعهی اشرافی، نظام خانوادگی، و ساختار طبقاتی روسیهی قرن نوزدهم ارائه میدهد. تولستوی با جزئینگری بینظیر، مجالس، آداب، نقش زنان، سیاست و کشاورزی را روایت میکند. از این رو، «آنا کارنینا» یک اثر اجتماعی نیز محسوب میشود. نگاه منتقدانهی نویسنده به ریاکاریهای اجتماعی، از مهمترین جنبههای اثر است. این ویژگی باعث شده کتاب، فراتر از یک داستان عاشقانه باشد.
۶. نقش مذهب، اخلاق و وجدان
در طول رمان، شخصیتها بارها در برابر انتخابهای اخلاقی قرار میگیرند. آنا میان عشق و خانواده، لوین میان شک و ایمان، و ورونسکی میان هوس و تعهد دچار تردید میشوند. تولستوی با مهارت، نقش دین، وجدان، و جستجوی معنای زندگی را در سرنوشت انسانها بررسی میکند. لوین، که درگیر بحران فکری است، در نهایت از طریق تأملات مذهبی به آرامش میرسد. این عناصر به رمان عمق فلسفی میدهند.
۷. فروپاشی روانی آنا
یکی از محورهای مهم رمان، نمایش تدریجی فروپاشی روانی آناست. او پس از طرد شدن از جامعه و سرد شدن ورونسکی، دچار اضطراب، افسردگی و وسواس فکری میشود. تولستوی روند زوال روحی او را با دقت توصیف میکند. حس ناامنی، حسادت و ترس از تنهایی بر او چیره میشود. این روند در نهایت به خودکشی او ختم میگردد و داستان را به اوج تراژدی میبرد.
۸. سبک نگارش تولستوی؛ تلفیقی از واقعگرایی و فلسفه
لئو تولستوی با زبانی دقیق، توصیفهای جزئی، و نگاهی عمیق به درون انسانها، رمانی ماندگار خلق کرده است. نثر او روان و واقعگرایانه است، اما در عین حال آکنده از تأملات فلسفی درباره زندگی، مرگ، عشق و ایمان. شخصیتپردازیهای او بسیار زنده و باورپذیرند. تولستوی در این اثر نه تنها یک داستان، بلکه آینهای از زندگی انسان ارائه داده است. همین ویژگیها آن را به یکی از شاهکارهای ادبیات جهان بدل کردهاند.