میان کتاب و بنیادگرایی
۱. زنی نروژی در کابل
آسنه سیرست، روزنامهنگاری نروژی، در کابل زندگی میکند تا روایت متفاوتی از یک خانواده افغان بهویژه مردی به نام سلطانخان، کتابفروشی عاشق ادبیات، ارائه دهد. او در دل خانهی این خانواده نفوذ میکند و با زنها، پسرها و خود سلطان روزهای زیادی را میگذراند. روایت او دقیق، تلخ و صمیمیست؛ از دلِ تجربهی زیسته.
۲. کتابفروش، عاشق فرهنگ
سلطانخان شخصیتی دوگانه دارد: عاشق کتاب و فرهنگ، مبارز در برابر سانسور، و در عین حال مردی سنتی که در خانه، پدرسالار مقتدریست. او برای رساندن کتاب به مردم افغانستان خطرهای زیادی را به جان میخرد، اما وقتی پای زنان خانوادهاش وسط میآید، اختیار را از آنها دریغ میکند. تضادی که ستون اصلی روایت است.
۳. زنانی در حاشیهی سنت
بخش زیادی از کتاب به زنهای خانهی سلطان اختصاص دارد؛ زنانی که یا آرزوی تحصیل دارند، یا امید ازدواجی آزاد، یا حتی فرار از شرایط بسته. آسنه از زوایای مختلف نشان میدهد که چگونه زندگی زن افغان، در خانهای که به کتاب عشق میورزد، هنوز اسیر سنت و محدودیت است. تضاد فرهنگ و عرف به زیبایی نمایان میشود.
۴. فرهنگ، زیر سایهی جنگ
کابل در این کتاب، شهری پس از ویرانیست؛ جایی میان خرابههای جنگ، بنیادگرایی و اشتیاق به مدرنیته. سلطانخان و امثال او با هر کتاب، در برابر طالبان و سانسور مقاومت میکنند، اما همین تلاشها در برابر فشار اجتماعی و خانوادگی گاهی بیاثر میشود. جنگ نهفقط خانهها، که ذهنها را ویران کرده.
۵. روایت بیطرف یا مداخلهگر؟
هرچند آسنه سعی دارد بیطرف باشد، اما گاهی قضاوتهایش آشکار میشود. برخی منتقدان کتاب را متهم به «نگاه غربی بر شرق» کردهاند؛ نگاهی که شرق را همیشه عقبمانده و غرب را نجاتبخش میبیند. با این حال، او بیشتر شاهد است تا داور، و صدای زن افغان را بلندتر از خود بازتاب میدهد.
۶. کتابی برای درک افغانستان
«کتابفروش کابل» تلاشی است برای درک زندگی روزمرهی مردم افغانستان، نه از راه آمار و گزارش، که از دل خانوادهای واقعی. داستان سلطان و خانوادهاش، تمثیلیست از کشوری که میان ادبیات و افراط، میان فرهنگ و سنت، میان امید و ناامیدی دستوپا میزند.