رمان «دختری در قطار» اثر پائولا هاوکینز

قطاری به سوی حقیقتی تاریک

۱. ریچل؛ زنی در گرداب فراموشی

ریچل هر روز سوار قطار می‌شود و از کنار خانه‌ای می‌گذرد که زن و شوهری در آن زندگی می‌کنند. او در ذهنش برای آن‌ها داستان عاشقانه می‌سازد؛ جایگزینی برای زندگی نابودشده‌ی خودش. ریچل معتاد به الکل است و حافظه‌اش پر از حفره. او بین خیال و واقعیت سرگردان است. ناامیدی، طلاق، بیکاری و مصرف الکل شخصیتش را شکل داده. اما همین بی‌ثباتی، او را وادار به پی‌گیری حقیقت می‌کند.


۲. مگان؛ زنی با رازی سیاه

مگان زنی‌ست زیبا، جوان و به‌ظاهر خوشبخت؛ اما در درونش تنهایی و ترسی عمیق موج می‌زند. گذشته‌اش مملو از اندوه و پنهان‌کاری‌ست؛ از جمله مرگ فرزند کوچکش. او به دیگران اعتماد نمی‌کند و با مردان متعددی درگیر می‌شود. رفتارهایش خطرناک است و بی‌ثبات. ناپدید شدنش محرک اصلی داستان است. مگان همان راز تاریکی‌ست که همه‌چیز را درگیر خود می‌کند.


۳. آنا؛ مادر، همسر، رقیب

آنا زن فعلی تام، همسر سابق ریچل، است. او با تحقیر به ریچل نگاه می‌کند و زندگی‌اش را تهدیدش می‌داند. از سوی دیگر، می‌کوشد مادر خوبی باشد، اما سایه‌ی ریچل و اسرار تام آرامشش را می‌رباید. شخصیت آنا پیچیده است؛ هم قربانی است، هم شریک جرم. او در میان حقیقت و دروغ می‌لرزد و سرانجام با واقعیتی مواجه می‌شود که زیر پایش را خالی می‌کند.


۴. تام؛ مردی با چهره‌ی دوگانه

تام در ابتدا مردی مهربان و قربانی ریچل معرفی می‌شود. اما کم‌کم چهره‌ی واقعی‌اش هویدا می‌شود. او دروغ‌گو، خشونت‌طلب و فرصت‌طلب است. رابطه‌ی پیچیده‌اش با زنان، نشانی از روان‌آزاری‌اش دارد. تام آدمی‌ست که با فریب، واقعیت را می‌سازد. سرانجام، نقابش می‌افتد؛ اما بهایی که دیگران برای شناختش می‌پردازند، سنگین است.


۵. روایت‌های تودرتو؛ بازی با زمان

رمان با سه راوی زن – ریچل، مگان و آنا – روایت می‌شود. هر راوی بخشی از حقیقت را می‌گوید. ساختار روایت تکه‌تکه است؛ مانند پازلی که آرام‌آرام کامل می‌شود. بازی با زمان و حافظه باعث می‌شود خواننده تا پایان در تعلیق بماند. گذشته و حال در هم تنیده‌اند. این تکنیک، حال‌وهوای روان‌شناختی و تریلر داستان را تقویت می‌کند.


۶. قطار؛ استعاره‌ای از تکرار و فرار

قطار فقط وسیله‌ی رفت‌وآمد نیست؛ استعاره‌ای‌ست از تکرار، ناتوانی در ایستادن، و فرار از واقعیت. ریچل، هر روز از کنار خانه‌ها می‌گذرد، اما جایی برای رفتن ندارد. او اسیر چرخه‌ای‌ست از گذشته، گناه و خیال. اما همین قطار، جرقه‌ای برای بازگشت به واقعیت هم هست. سفر روزانه‌اش، به سفری درونی تبدیل می‌شود. سفر برای کشف حقیقت خودش و دیگران.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد