۱. کودکی در سایهی سنت و خفقان
مهین در دل خانوادهای مذهبی و سختگیر در دوران پیش از انقلاب بزرگ میشود. او از کودکی طعم تبعیض میان دختر و پسر را میچشد. صدای بلند پدر و اقتدار مادر در تربیت فرزند، او را به سکوتی ناخواسته سوق میدهد. کودکِ پر از رویاهای ساده، در برابر تحمیل نقشهای سنتی، هر روز لایهای از خودش را پنهان میکند. تلاش برای فهمیدن معنای عدالت، اولین جرقهی تضاد در ذهنش میشود. خانه برایش نه مأمن که میدان نبرد خاموشیهاست. آغاز شکلگیری «من» مهین در تضاد با دنیای اطراف رقم میخورد.
۲. عشق در قلب طوفان اجتماع
مهین در مدرسه با دنیایی متفاوت آشنا میشود و به تدریج درگیر عشقی ممنوعه میگردد. انتخابهای او با سنت خانوادگیاش در تضاد کامل است. عشق برای مهین فرصتی است برای رهایی از قفس خانه، اما بهای آن سنگین است. در جامعهای که زن را محدود میخواهد، عاشق شدن خود نوعی شورش است. او میان خواستهی قلب و اجبار اجتماع، گرفتار سرگردانی میشود. معشوقهاش هم درگیر ایدئولوژیهای نوین آن روزگار است. این پیوند، نمادی از عشق و سیاست در دل ایرانی متلاطم است.
۳. انقلاب و سرگردانی در هویت نو
با وقوع انقلاب، تمام معادلات اجتماعی، سیاسی و شخصی دگرگون میشود. مهین از دختری محبوس، به زنی درگیر در تحولات بیرونی تبدیل میگردد. شور انقلابی اطرافیان و تغییر نقشها، هویت زنانهی او را در معرض چالش میگذارد. او نه خود را در سنت پیشین مییابد و نه در باورهای انقلابی اطراف. هویت او همچون جامعهاش، در حال پوستاندازی است. آزادی که وعده داده شده، هنوز در دسترس نیست. مهین در جستوجوی سهم خود از این دگرگونی است.
۴. مادر شدن، زن بودن، تنهایی
تجربهی مادری برای مهین، با رنجهایی همراه است که بیشتر از لذتها در خاطر میماند. او باید نقشهای متناقضی را همزمان ایفا کند: مادر، همسر، زن مستقل. هر انتخاب، بخشی از وجودش را میسوزاند. روابط عاطفیاش به تیرگی میگراید و سکوت و فریاد در درونش در جدالاند. تنهایی همپای زن بودن، مسیر او را دشوارتر میسازد. مهین درمییابد که زن بودن در این سرزمین، گاه به معنای نادیدهگرفتن خویشتن است. اما او تسلیم نمیشود.
۵. بازخوانی گذشته، بازسازی خود
با گذر از سالها، مهین به بازخوانی گذشتهاش روی میآورد. روایت داستان در قالب اولشخص، یک بازجویی درونی از انتخابهای شخصی و سرنوشت تحمیلی است. او به تحلیل خود، خانواده، جامعه و انقلاب میپردازد. صدایی که سالها خاموش بوده، اکنون به روایتگری تبدیل میشود. در این بازگشت، او از قربانی بودن فاصله میگیرد. هر خاطره، پلهایست برای بازیابی صدای زنِ فراموششده. خاطرات، ابزار مقاومت او در برابر فراموشیاند.
۶. سهم من، صدای من
در پایان، مهین به درکی عمیق از سهم واقعیاش از زندگی میرسد. سهم او نه فقط در عشق یا فرزند، بلکه در یافتن صدای خودش است. روایتش یک سند از مبارزهی زن ایرانی با ساختارهای مردسالارانه و ایدئولوژیک است. او از دل شکستها و بحرانها، صدایی مستقل میسازد. سهم مهین، ایستادن و روایت کردن است. این رمان فریادیست برای تمام زنانی که در سکوت زیستهاند. و «سهم من»، مرثیهایست برای صدایی که دیگر خاموش نمیماند.