۱. عشق در کوچههای تهران قدیم
رمان با تصویر تهران دههی سی و چهل آغاز میشود؛ جایی که عاشقی هنوز در نگاه است، نه در کلام. «علی فتاح»، نوهی بازاری بزرگ، دلباختهی دخترداییاش «مهتاب» است؛ دختری از طبقهای متفاوت، با تربیتی مدرن. عشق آنها، بیآنکه به وصال برسد، در دل کوچههای خاطرهانگیز تهران نفس میکشد. این عشق، بیشتر از آنکه جسمانی باشد، روحانیست. نویسنده با نثر آهنگین و واژگان سنتگرا، فضای نوستالژیکی میسازد. علی، خود را وقف این عشق میکند؛ عشقی که مرز میان دنیا و آخرت میشود.
۲. میراث بازار؛ علی فتاح و اخلاق پدری
علی، جوانی بازاریست که از کودکی در فضای مذهبی و سنتی بزرگ شده است. پدربزرگش، «حاج فتاح»، الگویی از دینداری، سخاوت و پارساییست. او در کنار کسب و کار، به تربیت نوهاش میپردازد تا امانتدار مال و دل باشد. علی یاد میگیرد که کار، عبادت است و سود، وسیلهای برای خدمت. او مسیرش را از تجملگرایی خانوادهی مادریاش جدا میکند. شخصیت علی، نماد بازاری مؤمن و متعهد است؛ کسی که حتی در تجارت، دنبال رضای خداست. تضاد او با دنیای غربزدهی اطرافش، یکی از کشمکشهای اصلی رمان است.
۳. مهتاب؛ سایهای بر جان علی
مهتاب، دختر دایی علی، نمایندهی دنیای مدرنیست که میخواهد سنت را پشت سر بگذارد. او از خانوادهای فرنگرفته میآید و با معیارهای فرهنگی متفاوتی بزرگ شده. علی با وجود این تفاوتها، او را نه بهعنوان یک معشوق، که بهمثابهی یک مأموریت روحی میبیند. مهتاب، خواهناخواه، درگیر سیاستهای روز میشود؛ از فضای دانشجویی تا فعالیتهای سیاسی. علی اما سکوت میکند، میبیند، میسوزد و همچنان عاشق میماند. رابطهی آنها، گسسته و متصل، همچون نخ نازکیست میان گذشته و آینده. مهتاب برای علی، بیشتر از یک زن، یک معناست.
۴. صوفیگری و عرفان در بطن روایت
در دل روایت عاشقانه و اجتماعی، هستهای از عرفان و سلوک نهفته است. علی، تنها بهدنبال مهتاب نیست؛ او در مسیر خودسازیست. رمان با اشارههایی به زندگی عرفا، آیات قرآن و حکمتهای سنتی، بهنوعی سفر درونی میپردازد. علی گاه با صوفیان معاصر دیدار میکند، گاه در سکوت شب، به مناجات مینشیند. «من او» در دل خود، پرسشی دربارهی عشق، ایمان و رستگاری مطرح میکند. آیا عشق دنیوی میتواند مقدمهی عشق الهی باشد؟ پاسخ امیرخانی، در رنج علی نهفته است.
۵. تهران، شخصیتی زنده
در این رمان، تهران تنها یک مکان نیست، بلکه شخصیتی زنده و پرخاطره است. کوچههای شمیران، مغازههای بازار، محلههای قدیمی، همگی جان دارند. نویسنده با نثری شاعرانه، تهران دهههای گذشته را بازسازی میکند؛ شهری که در آستانهی تغییر است. معماری سنتی، خانههای حیاطدار و حتی بوی نان سنگک، جزء روایت میشوند. تهرانِ «من او»، نمادی از هویت ایرانیست که میان سنت و مدرنیته در نوسان است. این شهر، هم بستر عشق علی و مهتاب است، هم صحنهی جدایی آنها.
۶. وصال ناتمام؛ پایان در امتداد امید
رمان با یک پایان تلخ اما معنادار بسته میشود؛ علی به مهتاب نمیرسد، اما عاشق میماند. او نه در قالب یک شکستخورده، که در قامت یک مؤمن عاشق باقی میماند. علی به کربلا میرود، به زیارت عشق حقیقی؛ گویی جای مهتاب را حقیقتی بزرگتر پر میکند. «من او» با چنین پایانی، نشان میدهد که وصال، همیشه در دیدار نیست. گاهی ماندن در انتظار، خود نوعی وصال است. این عشق ناکام، نهتنها علی، بلکه خواننده را نیز به تأمل وامیدارد: عشق، وسیلهای برای سیر و سلوک میشود.